جدول جو
جدول جو

معنی راست مایه - جستجوی لغت در جدول جو

راست مایه
(تِ یَ / یِ)
آهنگ موسیقی است از دستگاه راست پنجگاه. (از ارمغان آصفی نوبت سوم ص 103). و رجوع به آهنگ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست خانه
تصویر راست خانه
کسی که بنیان زندگانیش بر راستی و درستی باشد، آنکه با همه کس از روی راستی و درستی رفتار می کند، راست و درست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
پولی که با آن کسب و تجارت کنند، سرمایه
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
معروف که آن را مایۀشیر نیز خوانند. (آنندراج). مایه ای که بدان شیر را ستبر نموده و چغرات سازند. (ناظم الاطباء). مایۀ ماست. ماستی مانده و به نسبت ترش شده که بمقدار کمی در ظرفی شیرگرم شده ریزند تا آن شیر بسته و ماست شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
که خانه راست دارد. که بر جهت واحدی است. که یکرویه است. آدم راست و امین را گویند و در اصطلاح کسی را گویند که با همه کسی از قرار راستی و درستی معاش کند. (آنندراج) (انجمن آرا). کسی که با همه کس از روی راستی و درستی ودیانت و امانت معاش کند. (ناظم الاطباء) (برهان). به معنی کسی که راست و درست باشد. (غیاث) :
با من ای خاصگان درگه من
راست خانه شوید چون ره من.
نظامی.
چو راست خانه کسی ام که روزگار مرا
همی طرازد بر خط استوا پرده.
کمال الدین اسماعیل (ازآنندراج).
، کنایه از چیز راست و درست باشد. (از آنندراج) ، مستقیم. درست:
کجیها شد ز شرعت راست خانه
کمانها نیز آمد بر نشانه.
ناظم هروی (از آنندراج).
، راست رو: مهرۀ شطرنج هرگاه راست برود راست خانه است و شاه شطرنج همیشه راست حرکت میکند. (هفت پیکر چ وحید ص 100)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
رودخانه ای است که ببحر خزر میریزد و محل صید ماهی می باشد. کیهان گوید: رودهایی که از تولم گذشته وارد مرداب میشوند اغلب به اسم خاله معروف است مانند راست خاله، نوخاله... که همه دارای ماهی هستند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67)
لغت نامه دهخدا
(دَ یَ / یِ)
مایۀ دست. سرمایه. (آنندراج) (غیاث) : استکفافی در علم استیفا ساخته است که دستمایه است مر جملۀ حساب را. (لباب الالباب چ براون ص 109). چه ترجمه کلیله و دمنه که ساخته است (نصراﷲ منشی) دستمایۀ جملۀ کتاب و اصحاب صنعت است. (لباب الالباب)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / زِ)
هر چیز خوش مزه که تندی نداشته باشد. (آنندراج). شیرین مزه. (غیاث اللغات). خوش مزه و خوش طعم و شیرین مزه. (ناظم الاطباء) ، بمجاز، با ذوق:
ساغر صحبت هر طایفه لب چش کردم
آدم راست مزه در همه عالم نیست.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماست مایه
تصویر ماست مایه
مایه ای ازماست که بشیر زنند تا ببندد و ماست گردد
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که با همه کس از قرار راستی و درستی و امانت و دیانت رفتار کند، هر چیز راست و درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
سر مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست مایه
تصویر سست مایه
آنکه سرمایه اندک دارد، اندک اطلاع کم معرفت
فرهنگ لغت هوشیار
((نِ یا نَ))
شخصی که با همه کس از قرار راستی و درستی و امانت و دیانت رفتار کند، هر چیز راست و درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
((~. یِ))
سرمایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
موضوع
فرهنگ واژه فارسی سره
پول، نقدینه، سرمایه
فرهنگ واژه مترادف متضاد